مدیریت سرنوشت با معنا بخشیدن به جنبه های مختلف زندگی
معمولا افراد زندگی را مسیری اجباری می دانند و مدیریت سرنوشت در حد یک تئوری برای آن ها تعریف شده است . مدیریت سرنوشت با مشخص کردن الگوهای خوشبختی امکان پذیر است .
مدیریت سرنوشت به چه معنا است ؟
مدیریت سرنوشت به معنا به کنترل درآوردن بلاهای طبیعی ، رفتار اطرافیان و … نیست ، چنین تعریفی نه تنها عقلانی نبوده بلکه جنبه های دیگر بحث را نیز زیر سوال می برد . شما نمی توانید زندگی دیگران را نیز تحت کنترل درآورید و یا کائنات را به اختیار خود به گردش وادارید ، شما تنها قرار است مدیریت سرنوشت خود را در دست بگیرید . بنابراین مدیریت سرنوشت به معنای واکنش هایی است که شما در برابر کنش های زندگی بروز می دهید .
فرض کنید یک شخص با بلایی طبیعی روبه رو می شود ( زلزله ، سیل یا… ) ، این فرد در قبال رخداد این حادثه اراده ای ندارد ولی قطعا در خصوص چگونگی رفتار و برخورد بعد از آن خودش مسئول است . ترس ، خشم ، افسردگی ، اراده ای دوچندان نسبت به قبل و… همگی احساس هایی هستند که ممکن است بعد از این حادثه به فرد دست دهند ، این دقیقا مدیریت سرنوشت است که به او می گوید از کدام حس پیروی کند . این شخص می تواند از صفر شروع کرده و زندگی مستحکم تری را ( با توجه به شکست های قبلی ) برای خود رقم بزند و یا می تواند همیشه در حسرت آنچه از دست رفته است باقی بماند .
مهم ترین اصل در مدیریت سرنوشت :
مدیریت و نظارت همه جانبه بر افکار و تحلیل های درونی ، مهم ترین اصل در مدیریت سرنوشت است . این به آن معنا است که از اتفاقات یومیه ، کوه عظیمی از مشکلات درست نکنیم ؛ مسئولیت اعمال و رفتار خود را بپزیریم و همیشه مراقب گفتگوی درونی خویش باشیم !
مدیریت سرنوشت یعنی شما شرایط را تحت کنترل اراده خود در بیاورید ، بنابراین از بکار بردن کلماتی با پیشوند ” نمی توانم ” برای کارهای قابل انجام مانند کم کردن وزن ، بخشیدن یک فرد در زندگی و… جدا خودداری کنید ؛ کارهایی را می توان با نمی توانم توصیف کرد که محال باشند ، نظیر رد شدن از دیوار ! با رعایت کردن این نوع جمله بندی ، ضمیرناخودآگاه شما بر این باور استوار می شود که اراده ای قوی دارد ، هرکاری را که اداره کند قطعا به سرانجام می رساند و این همان مدیریت سرنوشت است که باید به آن دست یافت .
قدم آخر برای مدیریت سرنوشت من چیست ؟
غلبه بر تنبلی ! هزاران تصمیم امیدبخش و برنامه ریزی های دقیق به کار نخواهند آمد مگر با اجرا کردن و عملی ساختن طرح ها . احتمالا بسیار پیش آمده است که هیچ اقدامی برای تحقق اهداف خود نکرده باشید و همواره منتظر نیرویی برای به حرکت درآوردن خودتان بوده اید ، چرا به جای انتظار برای نیرویی محرک ، خودتان آن جسم خودکار نباشید ؟ کار را شروع کنید ، خواهید دید همه چیز بهتر از فکری است که در مورد آن اتفاق می کردید . این درست مانند رفتن به یک مهمانی است که با افکاری منفی شروع می شود و نهایتا با یک روز پرخاطره پایان می گیرد .