داشتن زیبایی آنهم به هر قیمتی منطقی است ؟
سوژه ای ناب و در عین حال دمده را از زیر ذره بین یک جم گذراندیم تا از منظری دیگر با واژه ی زیبایی رو به رو شویم . بله داشتن زیبایی آنهم به هر قیمتی !!! چه تفکر غلطی !
عده ای و مخصوصا در میان بانوان ، اعتقاد دارند که زیبایی یک چیز اکتسابی است و باید آن را به وجود آورد و حاضرند برای داشتن زیبایی هر کاری ( حتی غیرمنطقی ) را انجام دهند !
به قول ضرب المثلی که در میان خانم ها رایج است و بعضا به شوخی یا جدی از آن یاد می کنند ، عبارت : ” بُکش و خوشگلم کن ” هست . به این معنی که حاضرند هرنوع درد ، عذاب و سختی را تحمل کنند تا یک قدم به داشتن زیبایی بیشتر نزدیک تر شوند . ” آخه چه کاریه ، ما که نمی دونیم ؟!!!!!!! ”
متأسفانه این باورها برای برخی تا جایی ادامه پیدا می کند و به قدری جدی می شود که خودشان هم دیگر معنای زیبایی واقعی را گم می کنند و به واسطه ی عمل های جراحی مختلف و بعضا عجیب و غریب ، از شمایل اصلی خود هم باز می مانند و چهره ای برای خود می سازند که بیشتر شبیه به شخصیت های فانتزی در کارتون های ژاپنی است تا انسانی معمولی !
کسی چه می داند ، شاید همین بازیگران زن مشغول در سینمای هالیوود و بالیوود که معمولا هم در فیلم هایی بازی می کنند که بیشتر شبیه به سینمای خالیوود است تا دو نام قبلی !!! ( از حیث خالی بندی های گوناگون عرض شد ) ، خودشان آرایشگرهای ماهری باشند و یا اینکه آنقدر پول داشته باشند که بتوانند هر نوع عمل زیبایی را روی خود انجام دهند ( دارندگی و برازندگی !!! ) ولی دلیل نمی شود که زنان و دختران محترم و نجیب ایرانی ، سر داشتن زیبایی ، جیب همسران و پدران خود را خالی کنند !!! ( اصلا ایده ی جالبی برای محو کردن همسران و پدران از همه جا بی خبر نیست ! ) . البته بماند که برخی از پسران هم چند وقتی هست که رو به بالا کار می کنند و به جای دماغ های سر به زیر ، برای خود دماغ هایی سر به هوا می سازند . ” عجب ! این هم یک نمونه س دیگه ! تعجب نداره که ! ”
بد نیست به داستانی که هم اکنون ( یهویی ) به ذهن نویسنده خطور کرد توجه فرمایید :
روزی روزگاری در دیاری دوردست ، ساکنانی بودند که از روی اعتماد به نفس بیش از حد ، حس می کردند زیباترین انسانهای روی کره ی زمین هستند و کسی به زیبایی آنها در هیچ کجا یافت نمی شود ، آنها همیشه در حال تعریف و تمجید از یکدیگر بودند و از تیپ و قیافه ی هم تعریف می کردند . از قضا ، ظاهرا حسادت هم در میان اهالی این دیار وجود نداشت و مردمان آن از زن و مرد گرفته ، خیلی انسانهای خارق العاده ای بودند و تنها ایرادشان همان اعتماد به نفس کاذبشان بود ( کاذب که میگم مال یه ثانیه س !!! ) ، خلاصه روزی کسی به دیار آنها آمد که همیشه در حال سفر بود و از سرزمین های مختلفی عبور می کرد که بعدها هم الگویی برای مارکوپلو شد . این شخص که از گفتن نام آن ابا داریم ، وسیله ای حیرت انگیز برای ساکنان آن دیار آورد که نامش ” آینه ” بود . در ابتدا مردمان آنجا ، بسیار متعجب شده بودند از این وسیله ی حیرت انگیز و وقتی خود را درون آن می دیدند می گفتند : ” این کیست که رو به روی من است ؟ ” ولی رفته رفته به این وسیله عادت کردند و همراه با عادی شدن این وسیله ، مشکلاتشان نیز بیشتر و بیشتر شد . هر یک از آنها ، همیشه یک آینه در دست خود داشت و در هر 24 ساعت ، عین 24 ساعت را به آینه نگاه می کرد و خود را در آن می دید . این رویه به آنجا رسید که کم کم ، از بس خود را درون آینه دیده بودند ، از چهره ی خود خسته شدند و با آن همه اعتماد به سقف ( ببخشید اعتماد به نفس ) به فکر ایجاد تغییراتی در چهره ی خود افتادند تا کمی از یکنواختی صورت خارج شوند و تا حدی تنوع طلبی را تجربه کنند .
آنها هر روز یک چیز جدید به سر و صورت خود می مالیدند تا شاید چهره شان متفاوت تر شود . ” از آنجاییکه آنموقع ادوات آرایش و وسایل آرایشگری اختراع نشده بود ، از گفتن نام چیزهایی که به سر و صورت خود می مالیدند ، معذوریم !!! ”
القصه این وضع نابسامان به جایی رسید که به واسطه ی مالیدن چیزهای عجیب و غریب به خود ، پوست صورت و بدنشان با خاک یکسان شد و یکی از زشت ترین مردمان زمان خود شدند و از آن روز به بعد ، هی به خود می گفتند که کاش هیچ وقت با آینه آشنا نشده بودیم که هر چه آتش است از گور همین شیشه ی جیوه ای بلند می شود .
تا مقاله ای دیگر ، زیبا باشید و داشتن زیبایی را به نوک بالای دماغ ، ابروی هشتی ، گونه ی برجسته ، لب های ورم کرده و … ندانید !